کد مطلب:124473 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

داوری در قذف
[47]-359- كلینی رحمه الله با سند خود نقل كرده است:در عصر امیرمؤمنان علیه السلام دو نفر، با هم برادر در راه خدا [و بسیار صمیمی] بودند؛ یكی از ایشان درگذشت و به دیگری در نگه داری دختر بچه ای كه از خود جا گذاشت، وصیت كرد، و آن مرد این دختربچه را همچون فرزندان خود [نگه داری] كرد، و با كمال مهربانی و احترام و امانتداری، در حفظ او كوشید. سپس سفری برایش پیش آمد و رفت و به زن خود در نگه داری آن دختربچه سفارش كرد، و سفرش به درازا كشید تا این كه دختربچه كه زیبا بود، بالغ شد. و آن مرد، نامه می نوشت و در حفظ و امانتداری او توصیه می كرد. زن چون این همه عنایت مرد را به آن دختر دید، نگران شد كه اگر از سفر برگردد، از زیبایی او خوشش آید و با او ازدواج كند. از این رو، او را به وسیله ی زنانی كه برای این كار آماده كرده بود، نگه داشت و با انگشت خود، بكارت او را برداشت. و چون آن مرد از سفر آمد و استقرار یافت، دختربچه را خواست، و او از شرم پاسخ نداد. چون زیاد اصرار كرد، و او پاسخ نداد، زن گفت:رهایش كن كه از گناهی كه كرده، خجالت می كشد. مرد گفت:چه گناهی؟ زن گفت:چنین و چنان. و او را به زنا متهم كرد. مرد آمد و بالای سر دختربچه ایستاد و زبان به سرزنش گشود و گفت:وای بر تو! آیا یادت



[ صفحه 288]



رفت كه آن همه مهر و محبت در حق تو كردم. سوگند به خدا! من تو را - هر چند دختر خود می شمردم - ولی برای همسری یكی از فرزندان یا برادران خود در نظر گرفته بودم؛ چرا چنین گناهی كردی؟! دختر گفت:اینك كه متهم شده ام [دیگر سكوت نمی كنم]، سوگند به خدا! اتهام همسر تو به من، دروغ است و داستان چنین و چنان است. و آنچه را زن با او كرده بود، بازگو كرد. پس مرد دست همسر و این دختر را گرفت و برد تا روبه روی امیرمؤمنان نشاند، و ماجرا را برای آن حضرت علیه السلام بیان كرد، و زن نیز اقرار كرد. و امیرمؤمنان علیه السلام به حسن علیه السلام - كه نزد پدر حضور داشت - فرمود:درباره ی آنان داوری كن. و حسن علیه السلام فرمود:

آری، بر زن، حد نسبت زنایی كه به این دختر داده است (قذف)، جاری می شود، و نیز بر وی واجب است كه دیه ی ازاله ی بكارت او را بپردازد.

و امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:درست داوری كردی. سپس فرمود:هان! هر كه را به كاری كه توانش دارد، بگمارند، انجام دهد. [1] .


[1] كافي 207:7، ح 12.